تنهایی

یه دخترتنها

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت یک پرده تور
که تو هرروز آن را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارو دری
که تو هرروز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هرروز به آن می نگری
دل من رادیدی؟
ساکن کفش تو بود
یادت هست؟

هر چی میكنم دلتنگی ها
دستشون رو از شونه ی من نمی كشن
هر چی كنم دلتنگی ها
سایشون رو از خونه ی من نمی كشن
تنها میرم بامن میان
افكارمو داغون میكنن
هرشب كه من خواب ببینم
خوابم رو پریشون میكنن
دست از سر من بردارید
بذارین راحت بمونم
دلم می خواد تو هر خوابم
با شادیهایم بمونم تو نیستی که ببینی، چگونه ، دور از تو

به روی هر چه درین خانه ست

غبار سربی اندوه، بال گسترده ست

تو نیستی که ببینی، دل رمیده ی من

به جزء تو ، یاد همه چیز را رها کرده ست.





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 6 بهمن 1389برچسب:,ساعت18:35توسط دختر تنها | |